با شرکت در کلاس های کنکور تئوری و عملی مجازی سایت، قبولی خود را تضمین کنید.
در جامعه ی بحران زده و پر آشوب سال های نخست قرن ۲۰میلادی آلمان ، نسل جوان نقاشان دلزده ازامپرسیونیسم آلمان که خود تابع امپرسیونیسم فرانسه بود،آثار هنرمندان یاد شده را مورد توجه و مطالعه قرار دادند.به ویژه دیدگاه های ون گوگ و گوگن در رابطه با جامعه ای بر پایه ی “کار و زندگی”برایشان جذاب بود. تجربیات طاقت فرسای ون گوگ در آرل و سفر طولانی گوگن به تائیتی واسطه ی مهمی در دریافت این هنرمندان جوان از هنر مدرن بود. این تأثیر چنان بود که امیل نولد به اعضای گروه “دای بروک” (به معنای پل) توصیه کرد نام”ون گوگیانا” را برای خود بر گزینند.این گروه نخستین جریان جدی اکسپرسیونیسم در نقاشی.
در هفتم ژوئن ۱۹۰۵ میلادی چهار دانشجوی جوان رشته ی معماری یعنی فریتز بلیل، ارنست لود ویگ کریشنر،اریک هکل، کارل اشمیت – روتلوف گروه هنرمندان دای بروک(پل)را بنیان نهادند.
بلیل و کوشینر از سال ۱۹۰۲ میلادی با یک دیگر آشنایی داشتند و به اتفاق به نقاشی می پرداختند.هکل و روتلوف از کودکی با هم دوست بودند، برادر بزرگتر هکل که در دانشگاه هم کلاس کریشنر بود این چهار نفر را با هم آشنا کرد.این چهار تن عاشق نقاشی بودند و تحصیل در رشته ی معماری را تنها برای رضایت خانواده ی خود بر گزیده بودند. در این میان کریشنر پیشنهاد تأسیس گروه پل را داد.نام این گروه بیان گر جریانی دو سویه و دو جانبه است . پل نمادی از رابطه ی دو سویه هنرمند و مخاطب است .بلیل خیلی زود یعنی در سال ۱۹۰۷ میلادی گروه را ترک کرد و به تدریس معماری پرداخت. در این زمان تعداد دیگری از هنرمندان جوان آلمانی وحتی هنرمندان جوان خارجی به گروه می پیوندند.
مشهور ترین این نقاشان امیل نولد در فوریه ۱۹۰۶ میلادی به گروه پیوست و تا پایان سال ۱۹۰۷ میلادی از اعضای فعال این گروه بود. ماکس پشتایین و اتو مولر که به ترتیب در سال های ۱۹۰۶ و ۱۹۱۰ به گروه پیوستند از اعضای فعال این جُرگۀ هنری محسوب و نقشی سرنوشت ساز در اعتلای آن داشتند.
یکی از موضوعات نقاشی مورد نظر اعضای گروه پل “انسان”در محلی طبیعی و به دور از شهر های صنعتی بود. شخصیت های برهنه ی آثار آنان نمادی از روزگار ازلی و بهشتی موعود بود.هنرمندان این گروه سعی کردند این شیوه ی نقاشی را با مبا حث نظری منطبق کنند،اما ضربه قلم ها ی خشن که موجب از هم پاشیدگی فرم و در نهایت سبب از میان رفتن اشکال میشد،به نوشتاری تند و خود جوش بدل گردید. تنها زمانی که رنگهای خود را با بنزین رقیق کردند توانستند پس زمینه نقاشی را دقیق تر اجرا کنند.
تضاد آکنده از تشدّد که به وسیله ی سطو حی با رنگهای مکمل به وجود آمده بود، نقشی تعیین کننده در جایگاه بصری آثار این گروه ایفا کرد.هنرمندان گرو پل به دنبال جامعه ای متعادل از نظر کار و زندگی بودند.در سپتامبر ۱۹۰۶ میلادی هکل که مدیریت گروه را بر عهده داشت در محله ی کارگری شهر درسده که کفاشی را اجاره کرد و پس از چندی این محل تبدیل به کارگاه مشترک اعضای گروه و جایگاه بزرگترین تحولات هنری اروپا شد.
اعضای گروه به وسیله ی چیدمان خاص اثاثیه و مبلمان سعی داشتند به نحو تأثیر گذاری بر انفکاک ناپذیری فضای “کار و زندگی” و یا به عبارت بهتر “هنر و زندگی” تأکید کنند.آنان مبلمان کارگاه را خود ساخته و با نقوش نا مانوسی تزئین کردند. در این فضا آنان به نقاشی می پرداختند،آثار یکدیگر را نقد می کردند،برای هم شعر می خواندند و کلمات قصار نیچه رابلند می خواندند .این جلسات هنری دوستانه که تقریبا هر روز تکرار می شد در شکل گیری گرایشات منسجم هنری گروه سهم به سزای ایفاء کرد.
امروزه حتی برای کارشناسان خبره هنری نیز مشکل است که آثار بدون امضای برخی از نقاشان این گروه را از یکدیگر تمیز دهد.
آنچه که مسلم آن است که هنرمندان این گروه انتخاب مضامین اصلی آثار خود را بیشتر مدیون کریشنر بودند؛ در حالی که هکل توانست ابداعات اجرایی و تجسمی مطابق با این موضوعات را ارائه کند.
در سال ۱۹۰۸ میلادی نخستین فرد از این گروه یعنی ماکس پشتاین به برلین رفت و تا سال ۱۹۱۰ بیشتر اعضای گروه به این شهر نقل مکان کرده بودند . در برلین به نسبت درسده ی آرام جوّ کاملاً متفاوتی حاکم بود .گمنامی در این کلان شهر، تضادهای عظیم میان اقتشار مختلف اجتماع ، تحرک و پویای فراوان زندگی شبانه و فعالیتهای گسترده دیگر گروه های هنری از جمله عواملی بود که گروه را شدیداً تحت تأثیر قرارداد و سبب الهامات و ابداعات نوینی شد.
در آغاز اعضای گروه فکر می کردند به لطف سبک جمعی که در این مدت به خوبی تعریف شده بود و شکل منسجمی یافته بود می توانند جایگاه خود را میان نقاشان برلن تثبیت کنند. اما در برلن آن زمان تنها نقاشانی می توانستند به شهرت برسند که سبکی کاملاً شخصی و مستقل داشتند. بدین جهت اعضای گروه پل پس از استقرار در برلین سعی کردند خود رااز سبک جمعیشان رهایی بخشند و هر کدام به روش های گوناگون تجربه زندگی درشهر برلین را تجسم بخشیده و نسبت به آن عکس العمل نشان دادند.
در سال ۱۹۱۴ میلادی کریشنر روز شماری را منتشر کرد و در آن بطور خلاصه تحول سبکی گروه را توصیف کرد.انتشار این روز شمار به جدایی اعضای گروه منجر شد.هکل،مولر و روتلوف به شدت کریشنر را سرزنش کردند و او را متهم به قضاوت یک جانبه،دروغ گویی و تمجید اغراق آمیز از آثارش کردند.
در ۲۷ می سال ۱۹۱۳ میلادی دای بروک بیانیه ای را برای کلیه ی اعضای خود ارسال کرد و در آن رسماً انحلال گروه را اعلام کرد.نام کریشنر در میان امضاء کنندگان این بیانیه دیده نمی شود. امروزه با خواندن این روز شمار به راحتی نمی توان علل این سرزنش ها و کدورت ها یافت،اما این گونه می توان فرض کرد که این دوستان قدیمی چنان از هم بیگانه شده بودند (هم از نظر هنری و هم ازنظر جنبه های انسانی) که این روز شمار تنها بهانه ای برای جدایی همیشگی آنان است.
ایالت هنر را در کانال تلگرام پیگیری کنید: